یه تحول کوچولو
زودتر از دانشگاه برمیگردم که تا میتونم از اثاثیه جمع کنم. روی میز غذاخوری و دیگه مثل قبل هر روز دستمال نمیکشم. سه چهارروزی هست حالش و نپرسیدم و حسابی خاک گرفته. همه چی درهم شده. شروع میکنم به جمع کردن. کارتن ها رو یکی یکی باز میکنم. کفش یه تیکه کارتن دیگه میذارم که موقع حمل باز نشه . دونه دونه شکستنی هارو با روزنامه میپیچم. قبل از بستن در کارتن با لباس کهنه روی ظرفها رو میپوشونم که بهشون فشار نیاد. با ماژیک روی هر کارتن مینویسم چی داخلشه. نوبت به تابلوها میرسه. بیشترشون و بعد از ازدواج خریدم. تابلوی گلدوزی رو از کنار خیابون خریده بودم. سرامیک خاتون و تابلوی قلم زنی مال اصفهانه. صورتک زن مال ماسوله ست.... به دیوارهای خالی که نگاه میک...